یکی از راههایی که اسرائیل توانسته دموکراسی دروغین خود را حفظ کند، کنترل روایتهاست
تاریخ انتشار: ۲۸ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۳۲۱۵۸۴
عبید گفت: من میخواستم روی ادبیات کودک تمرکز کنم، زیرا هیچ کتابی برای کودکان به زبان انگلیسی درباره فلسطین ندیده بودم.
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو - علی حامدین؛ ادبیات کودک یکی از مهمترین شاخههای ادبیات است که با تربیت نسلهای آینده در ارتباط میباشد. این بستر، یکی از حیاتیترین راههایی است که میتواند کودکان را با موضوع فلسطین آشنا ساخت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کودکان در غزه درست مثل بزرگتر ها، شال سیاه و سفید مخصوص سرزمین خود را بر گردن میاندازند یا دور سر خود میپیچند. گاهی هم شال آنها به رنگ لاله آغشته شده و بر تنوع رنگ آن افزوده میشود. این بچهها همانند والدین خود، سنگ و تیرکمان در دست گرفته و آنها را به سمت کسانی که بی اجازه وارد خانه شان شده اند، نشانه میروند. داستان این بچههای قهرمان، یکی از تراژیکترین نمایشهایی است که روی صحنه گیتی به اجرا در آمده است. لازم نیست کسی برای تماشای آن بلیط تهیه کند؛ کافی است کانال تلویزیون خود را عوض کنید. اما باید کسی داستان شجاعت و مظلومیت این قهرمانان کوچک را برای همه بچهها بگوید؛ بچههای سرتاسر دنیا.
روایت داستان فلسطین
قصهگویی یکی از قدیمیترین شیوههای آموزش بوده و در طول سالها، شکلهای مختلفی به خود گرفته است. داستانها میتوانند برای انتقال اطلاعات اولیه، آداب و رسوم اجتماعی و موارد دیگر استفاده شوند. با گذشت زمان به طور ویژه، ادبیات کودک (رمان، شعر و غیره) رشد کرده و به یک ژانر چندوجهی تبدیل شده است. از سوی دیگر، فلسطینیها، مانند بسیاری از مردم، سابقه طولانی و عمیقی در ادبیات و نوشتن دارند که به روشهای بیشماری مورد استفاده قرار میگیرد. با این حال مسئله فلسطین در ادبیات کودکان، کمتر مورد بررسی قرار گرفته است. مسلماً این میتواند ناشی از تعداد محدود کتابهای تعریف شده در این دسته باشد. چه در داخل کشور ما و چه در خارج، کتابهای معدودی با موضوع فلسطین برای کودکان نوشته شده اند. کتابهای کودکی که در خارج کشور، با این موضوع به نگارش در آمده اند، اغلب با قلم نویسندگانی خلق شده اند که اصالتی فلسطینی دارند؛ نویسندگانی، چون رِفق عبید، آیه قنامه، نادین فوتی، وفا شامی، نورا مراد و...
این نویسندگان در کنار اینکه به معرفی قصه اشغال فلسطین و فرهنگ اصیل کشور خود پرداخته اند، یکی از بهترین سنین را برای کاشت بذر حقیقت انتخاب کرده اند. اغلب ادبیات کودکان به عنوان راهی برای القای اخلاقیات یا گسترش واقعیت کودک فراتر از تجربیات زیسته او در نظر گرفته میشود. به همین دلیل، بچهها اغلب شکل پذیرتر دیده میشوند و وقتی در سنین پایینتر مورد آموزش قرار میگیرند، این آموزش را جذب میکنند.
صهیونیستها هم دست به کار اند!
بدیهی است که این موضوع از چشم صهیونیستها دور نمیماند؛ آنها تا آنجا که میتوانند در برابر چاپ شدن چنین آثاری مقاومت کرده و در نهایت پس از تولید، در مسیر پخش شدن آنها، سنگ اندازی میکنند. کتاب «ف مثل فلسطین» از جمله آثاری است که با دردسرسازیهایی از سوی صهیونیستها مواجه شده است. این کتاب توسط نویسنده ایرانی-سوئدی، گلبرگ باشی، در سال ۲۰۱۷ به نگارش درآمده بود. باشی در این کتاب، به همراه آموزش الفبای انگلیسی، کودکان را با مفاهیم مربوط به فلسطین آشنا میکرد. به گزارش روزنامه «تایمز اسرائیل»، به محض اینکه باشی در ۱۸ نوامبر کتابخوانی آنلاین خود را در کتابفروشی منهتن اعلام کرد، برخی از والدین یهودی نیویورک او را به ترویج نفرت، خشونت و یهودستیزی متهم کردند. خاخام آمیل هیرش از کنیسه آزاد استفان وایز منهتن، منتقد برجسته این کتاب، آن را به عنوان «تجلیل از انتفاضه فلسطین - یک کارزار ظالمانه، جنایتکار و تروریستی که اسرائیلیهای بیگناه، از جمله کودکان، را در رستورانها، اتوبوسها، بیمارستان ها، مدارس و مراکز خرید، هدف قرار داد» توصیف کرد.
از سوی دیگر در آن زمان، کتاب فروشی «فرهنگ کتاب»، که یک فروشگاه زنجیرهای مستقل کتب آموزشی در شهر نیویورک است، این کتاب را به فروش گذاشته بود. این کتاب فروشی توسط صهیونیستها و یهویان ساکن نیویورک، به دلیل فروش باشی، مجبور به عذر خواهی میشود.
جبهه مقابل نیز این بازه سنی را غنیمت شمرده و در کنار مبارزه با آثار تولید شده توسط طرفداران فلسطین، آثاری را برای کودکان با موضوع عادی سازی دوستی فلسطینیها و اسرائیلی ها، به نگارش در آورده است. این کتابهای داستان غالبا موضوع خود را بر محور دوستی پنهانی و یا آشکار یک کودک فلسطینی و یک کودک اسرائیلی، قرار میدهند. به عنوان نمونه، کتاب Running on Eggs داستانی است در مورد دو دختر که عاشق دویدن هستند. یکی از آنها در یک روستای فلسطین زندگی میکند و دیگری در سرزمینهای اشغالی. این دو دوست یکدیگر را در تیم دو عرب-اسرائیل ملاقات میکنند.
وابستگی ایدئولوژی صهیونیسم به روایت
رِفق عبید، یک نویسنده فلسطینی و فعال حقوق بشر است. او چند کتاب کودک با موضوع فلسطین را به نگارش درآوره است. اولین کتاب موفق عبید برای کودکان، «بابا، معنی اسم من چیست؟ سفری به فلسطین» نام داشت که در سال ۲۰۲۰ منتشر شد. او تلاش داشت تا با نوشتن چنین کتاب هایی، ریشههای کودکان فلسطینی را یادآور شده و به آنها بیاموزد که به هویت خود افتخار کنند. وی اکنون در فلوریدا زندگی میکند.
عبید در مصاحبه با خبرنگار خبرگزاری دانشجو در مورد چگونگی مبارزه این ژانر از ادبیات با اسرائیل گفت: ایدئولوژیهای سیاسی مانند صهیونیسم به شدت به روایت وابسته هستند. یکی از راههایی که اسرائیل توانسته دموکراسی خود را حفظ کند، کنترل این روایت است. هر روایت رقیب دیگری، مانند روایت مردم بومی استعمار شده، تهدید محسوب میشود و هدف حملات قرار میگیرد. به عنوان مثال، در استعمار فلسطین، سیاست عمدی صهیونیستها مبنی بر سرقت فرهنگی وجود داشت که منجر به سرقت ۷۰۰۰۰ کتاب از خانههای مسروقه فلسطینیها شد. بسیاری از نویسندگان پرکار فلسطینی در طول تاریخ ما وجود داشته اند که به دلیل سخنان و اندیشهها و نوشته هایشان مورد هدف ترورهای اسرائیل قرار گرفته اند. ما حتی امروز نیز شاهد این (موضوع) هستیم، زیرا نسل کشی اسرائیل در غزه بی وقفه ادامه دارد؛ جایی که آنها (صهیونیست ها) به طور ویژه به روشنفکران و نویسندگان ما حمله میکنند. کلمات ما قدرت دارند، زیرا میتوانند تودهها را آموزش داده و ذهن نسلهای آینده ما را شکل دهند. نقل قولی از نویسنده لیندا سو پارک وجود دارد که من آن را بسیار دوست دارم: "آیا یک کتاب کودک میتواند جهان را نجات دهد؟ نه؛ اما جوانانی که آنها را میخوانند، میتوانند."
این نویسنده فلسطینی در ادامه، پیرامون علت دغدغه مندی خود نسبت به این موضوع، توضیح داد: اولین کتاب من، «بابا، معنی اسم من چیست؟ سفری به فلسطین»، در سال ۲۰۲۰ منتشر شد. کتاب دوم من، «تو رنگ هستی»، درباره نکبه (۱۴ می ۱۹۴۸/ تاسیس رژیم صهیونیستی) است و در سال ۲۰۲۲ منتشر شد. من همچنین دو کتاب جدید دارم که میخواهم آنها را در سال ۲۰۲۴ منتشر کنم. نوشتن کتابهای کودکان را شروع کردم، زیرا میخواستم چیزی ملموس تولید کنم که تأثیر طولانی مدت و توانایی آموزش تودهها در مورد فلسطین را داشته باشد. من میخواستم روی ادبیات کودک تمرکز کنم، زیرا هیچ کتابی برای کودکان به زبان انگلیسی درباره فلسطین ندیده بودم. این آرزو بعد از اینکه فرزندانم را به دنیا آوردم برای من اهمیت بیشتری پیدا کرد و نام آنها را به نام شهرهای فلسطین گذاشتم؛ این همان چیزی بود که عنوان اولین کتابم از آن الهام گرفته شده است.
منبع: خبرگزاری دانشجو
کلیدواژه: کتاب داستان فلسطین مقاومت کتاب صهیونیست ها برای کودکان ادبیات کودک بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۳۲۱۵۸۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت «ایران» از زندگی در باغچهبان
مثل «باغچهبانی» که از نگاه کردن و رسیدگی به تکتک درختان باغش سیر نمیشود و از به بار نشستن آنها حظ میکند، چشمهای او هم هر بار به سمت دانشآموزی سُر میخورد، میشکفد و غرق در شادی میشود.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، سالهاست روی ویلچر نشسته و اما شانه به شانه دانشآموزانش راه میرود و به امید به بار نشستن تلاشهایش، درست مثل یک باغبان آنها را میپروراند. با خندههای «بیصدای» شأن میخندد و حرفهای ناگفتهشان را به خوبی میشنود و به آنها پاسخ میدهد.
«ایران جابری» حدود ۲۵ سالی است که هر روز به عشق دانشآموزانش مسیر خانه تا مدرسه را با ویلچر طی میکند تا به دبستان «باغچه بان» برسد؛ مدرسهای که نامش همه را یاد جبار باغچهبان که اولین مدرسه ناشنوایان ایران را راه اندازی
اتاق خبر صبا - نستوه - ویرایش خبرگزاری - نسخه ۷.۴.۷، ساخت ۲۰۲۳۰۷۰۱.
Informationخبر «روایت «ایران» از زندگی در باغچهبان (۷۴۹۶۳۶)» ذخیره شد
کرد، میاندازد.
در روزهایی که نام معلم بیش از هر زمان دیگری بر زبانهای جاری میشود، گروه ایمنا مسیر هشتاد کیلومتری را پیمود تا در سفر نیمروزهای به شهرضا، روایتگر زندگ ی «ایران جاوری» معلم دارای معلولیتی باشد که زندگی را موهبت خداوند به خود میداند، باشیم.
لبانش خندان و چشمانش پر از شور و عشق زندگی کردن بود، این را به وضوح میتوانستی ببینی، دلیلاش معلوم است، در طول تدریس، حضور بچهها، دنیای پاک و شیطنتهای خاصشان به او روحیه میدهد و هیچ چیز به اندازه موفقیت بچهها خوشحالش نمیکند، این معلم فداکار با وجود بیماری نادر «دیستروفی عضلانی پیشرونده» که از سالها قبل درگیر آن شده و ویلچرنشین است، باعشق و علاقه فراوان و انگیزه بسیار بالا هر روز سرکار خود حاضر شده و اوقات بسیار زیادی را برای خدمت به دانشآموزان معلول آموزشگاه باغچهبان شهرضا صرف میکند.
جاوری به سادگی شروع به معرفی خود میکند: در ششم بهمن ۱۳۵۱ در اصفهان به دنیا آمدم و از سن ۱۲ سالگی به تدریج دچار بیماری نادر «دیستروفی عضلانی پیشرونده» شدم، دیستروفی عضلانی به بیماری ژنتیکی بازمیگردد که موجب ضعف پیشرونده و تباهی عضلات اسکلتی بدن (یعنی همان عضلاتی که هنگام حرکت ارادی به کار میگیریم) میشود. در طول دوران تحصیل تا قبل از سن ۱۲ سالگی همواره در مدرسه به عنوان دونده و کوهنورد مشهور بودم و هیچیک از دانشآموزان پای رقابت با من را نداشتند، به طوری که یک روز با یکی از دانشآموزان کلاس پنجم با تعیین مسافتی توسط معلمان مسابقه دو برگزار شد و دوستم با گریه از معلم درخواست تعویض مرا داشت، چرا که میدانست برنده مسابقات هستم، بسیار خرسند بودم که در آن مسابقه برنده میشوم و رتبه کلاسام بالا میرود، هنگامی که سوت مسابقات نواخته شد هر دو شروع به دویدن کردیم، اما در میانه مسیر بدون هیچگونه اتفاقی، دیگر نتوانستم مسافت را طی کنم و نتایج مسابقات به نفع دوستم تمام شد، در مسیر بازگشت به منزل به دلیل شدت ناراحتی و استرس به زمین خوردم و شروع بیماریام هم از آنجا بود، افراد که به این بیمار مبتلا هستند بارها بر زمین خوردنها مکرر را تجربه میکنند، در دیسترفینوپاتیهای شدید، ضعف عضلانی به تدریج باعث ایجاد جمعشدگی و انحراف در ستون فقرات و دست و پا میشود و این تغییر شکلها حمل و نقل بیمار را مشکلتر میکند و شدت ضعف عضلانی بازهم افزایش مییابد.
او ادامه میدهد: در دوران تحصیل چه در مدرسه و دانشگاه با وجود اعتماد به نفس بالایم هیچ نگاه ترحمآمیزی به من نشد، همه اینها را مدیون خانوادهام هستم که با نوع تربیتشان مرا قوی بار آوردند، در طول دوران تحصیل همواره سعی داشتم از گوشهگیری پرهیز کنم، به همین خاطر رابطه خوبی با همکلاسیهایم برقرار کردم و دوستان زیادی دارم، برای کنار آمدن با این بیماری دوران بسیار سختی را گذراندم، چرا که همیشه خاطرات مسابقات دو و کوهنوردی یادآور روزهای خوش زندگیام بود، اما دیگر نمیتوانستم بدوم یا از کوه بالا بروم!
جاوری بیان میکند: از بچگی میخواستم معلم شوم و با گرفتن گچ در کنار تخته سیاه با دانشآموزان زندگی کنم و اکنون بدون اینکه احساس کنم بیمارم، زیباترین احساسات را نثار زیباترین گلهای باغچه علم و دانش میکنم، در سال ۷۰ در رشته علوم انسانی دیپلم گرفتم، همان سال در دانشگاه تهران قبول شدم و در رشته الهیات لیسانس گرفتم و تا پایان تحصیلات، به جز سختیهایی که برای بالا رفتن از پلههای دانشگاه متحمل شدم، مشکل خاصی نداشتم و تنها به دلیل وجود پلههای دانشکده، مجبور به استفاده از ویلچر شدم، اما بعد از گرفتن لیسانس، به دلیل تحصیل در رشته الهیات با گرایش تاریخ و تمدن ملل اسلامی باید در سازمان ارشاد و به تبع آن ادارات استخدام میشدیم با توجه به این رشته و علاقه شدیدی که به شغل معلمی داشتم، ابتدا به اداره ارشاد و کتابخانههای سطح شهر مراجعه کردم، اما من را نپذیرفتن و در ادامه برای پیدا کردن شغل هر هفته از سال ۷۴ تا ۷۹ به اداره آموزش و پرورش استان میرفتم، اما به علت شرایط بیماریام کاری که مناسب من باشد، پیدا نمیشد تا اینکه در این رفت و آمدها مکرر یکی از مسئولان آموزش و پرورش، حضور در مدارس استثنایی را پیشنهاد دادند.
این معلم پر تلاش میگوید: پس از روزها و سالها بالاخره در ششم اردبیهشت سال ۷۹ که به هیچ وجه نیروی از سوی آموزش و پرورش جذب نمیشد، به طور معجزه آسایی یک ابلاغیه هشت ساعت حقالتدریس در مدرسه استثنایی باغچهبان به عنوان معلم پرورشی صادر شد، با وجود وضعیتم مدیر مدرسه با خوبی استقبال کردند و حتی با خنده بدون اینکه حتی کوچکترین اشارهای به وضعیت جسمیام کند، مرا پذیرفت.
شعرخوانی دانشآموزان ناشنوا با استفاده از شیوههای ابتکاری و خلاقاین معلم پرورشی فداکار روزهای اولیه شروع دوران معلمیاش را اینگونه روایت میکند: مدرسه باغچهبان ویژه افراد ناشنوا، نابینا، کم توان ذهنی و چند معلولیتی بود، به دلیل تحصیل در رشته الهیات، هچگونه آشنایی با این محیط نداشتم، اما چون در دوران دانشگاه خط بریل را یکی از دوستان دوره تحصیل دانشگاهی آموخته بودم و به خط بریل برای او نامه مینوشتم تا حدودی به آن آشنا بودم، اما با حرکات ایما و اشاره دانشآموزان ناشنوا به هچوجه آشنایی نداشتم که با کمک همکاران و در کنار دانشآموزان طی دو هفته زبان اشاره را آموختم و سر کلاس درس رفتم.
او میافزاید: در طول تدریس، حضور بچهها، دنیای پاک و شیطنتهای خاصشان به من روحیه میداد و هیچ چیز به اندازه موفقیت بچهها خوشحالم نمیکرد، اگر خوشحال بودند از صمیم قلب برایشان خوشحال میشدم، از سال ۷۹ تا ۸۴ به عنوان معلم پرورشی حقالتدریس توانستم از سوی آموزش و پرورش استان عنوان معلم نمونه را کسب کردم و در دوران خدمتم ضمن یادگیری رشته کامپیوتر، فعالیتهای مورد نیاز مدرسه را انجام میدادم.
جاوری با اشاره به اینکه تلخ و شیرین کار با کودکان استثنایی زیاد است، میگوید: شیرینی لحظه سخن گفتن یک دانشآموز ناشنوا را با هیچ حس لذتبخش دیگری عوض نمیکنم، زیرا دنیای این کودکان خاص، بیریا و پر از صداقت است، این دانشآموزان با چشمان خود میشنوند و با دستان خود سخن میگویند، به همین دلیل سعی کردم با کمک آنها گروه سرودی را در مدرسه تشکیل دهم که باورش برای بعضی از افراد سخت بود، چرا که معتقدم این بچهها با چشمانشان میشنوند و با دستهایشان حرف میزنند؛ دنیای آنها آنقدر متفاوت است که فارغ از هیاهوی مردم این جهان به گفتوگو با هم مینشینند.
او معتقد است: هر صدایی برای خودش ارتعاش خاصی دارد و تمام استخوانهای بدن ما ارتعاش را درک و حس میکنند؛ چون گوش ما میشنود، ما یاد گرفتهایم که صداها را از طریق گوش بشنویم، اما افراد کمشنوا از طریق کل استخوانهای بدنشان قادر به در یافت ارتعاش صداها هستند، از اینرو گروه سرود ناشنوایان مدرسه باغچهبان استثنایی شهرضا را با استفاده از شیوههای ابتکاری و خلاق به جایگاهی برتر در سطح شهر رساندم.
این مربی توانا نحوه آموزش اجرای سرود و انتقال جان کلام به ناشنوایان و تشکیل گروهی سرودی موفق را این گونه بیان میکند: روزی که کنار تخته سیاه تدریس میکردم، احساس کردم بچهها لذتی از خواندن شعر نمیبرند و خیلی سعی کردم که احساس شعر را به بچهها انتقال دهم؛ اما نشد تا اینکه ریتم شعر را با اجرا و با کمک معلمان روی دستانم آوردم و چندین ماه آموزش اشعار به دانشآموزان را پیگیری کردم و وقتی بچهها اجرا داشتند، کسی باورش نمیشد که بتوانند محتوای شعر را این قدر زیبا و با احساس با دستانشان بیان کنند.
جاوری هدف از آموزش به این کودکان را وارد کردن آنها به جامعه عادی عنوان میکند و میگوید: معلمان آموزش و پرورش استثنایی، افرادی صبور، فداکار و با والدین هم در ارتباط هستند، مسئولیت عمده این معلمان، ارائه آموزش و تمرینهای درمانی به دانشآموز است.
جامعه معلولان شهرضا را راهاندازی کردم / آموزش زبان انگلیسی و عربی به دانشآموزان روشندلاو ادامه میدهد: بازه زمانی که وارد آموزش و پرورش نشده بودم از سال ۷۴ تا ۷۹ جامعه معلولان شهرضا را راهاندازی کردم و در این دوران به مرکز بهزستی شهرضا مراجعه میکردم که متوجه وجود اتاقهای بدون کارایی شدم و از مسئولان آن اداره درخواست کردم که یکی از اتاقها را برای تدریس زبان انگلیسی در اختیارم بگذارند، البته بعضی روزها عصرها در منزل خود بدون هیچ هزینهای مکالمه زبان انگلیسی و آموزش زبان عربی، قرآن به زبان انگلیسی را برای دانشآموزان نابینا انجام میدادم و تاکنون زبانآموزان نابینای زیادی را تربیت کردهام، همچنن سعی کردم در جذب دانش آموزان به مسائل دینی و آموزش احکام نماز و روزه بسیار خلاق عمل کنم تا دانشآموزان با اشتیاق بیشتری در این مسیر گام بردارند.
این معلم فداکار که در آستانه بیست و پنجمین سال خدمت در آموزش وپرورش به سر میبرد، همچنین نویسنده کتاب بازیهای بومی و محلی است که با استقبال زیاد جامعه فرهنگی و دانشآموزان مواجه شده و حکم قهرمانی در رشته ورزشی بوچیا را نیز در کارنامه فعالیتی خود دارد، میگوید: به واسطه معلولیتم و درک متقابل درد و رنجی که این دانشآموزان متحمل میشوند و عشق و علاقه به آنها، هر روز با انگیزه بیشتری بر سرکار خود حاضر میشوم.
جاوری که خوش خلقی و حسن رفتارش زبانزد همکاران، والدین و دانشآموزان است، در ادامه از دغدغه خود برای دانشآموزان استثنایی میگوید: آرزویم فراهم شدن امکانات کافی برای دانشآموزان کم توان ذهنی و معلول است و دوست دارم شرایط کاری برای آینده آنها فراهم شود، همچنین به مدارس فنی و حرفهای مختص آنها نیاز داریم، چرا که باید در آینده استقلال پیدا کنند، دغدغه آینده آنها بزرگترین نگرانی ما و خانوادههایشان است و البته با توجه به نیازی که در آنها دیده میشود، شرایط گفتار و درمان برای آنها فراهم شود.
او میافزاید: گاهی برخی خانوادهها خسته و ناامید میشوند و صبر و تحملشان کم میشود، بنابراین براساس نیاز هر ماه جلسهای با خانواده آنها میگذاریم و سعی میکنیم با تک تک خانوادهها صحبت و به نوعی تزریق روحیه کنیم، البته راهکارهایی را پیش پای خانوادهها میگذاریم و با توجه به اینکه به اخلاق این کودکان به خوبی آگاهیم، سعی میکنیم بهترین راه حل را به آنها پیشنهاد کنیم و به آنها میگوئیم که این کودکان با دیگران هیچ فرقی ندارند و تنها پیشرفت کاریشان کمی کند است و در هر جلسه با پیشرفتهایی که از کودکان به آنها نمایش میدهیم، امید به آینده در دل خانوادهها جانی دوباره میگیرد.
این معلم ایثارگر در پایان، بدون احساس خستگی از ۲۵ سال تلاش در راه تعلیم و تربیت کودکان ناشنوا میگوید: من عاشق کارم هستم و هیچ وقت نشده که بعد از ساعتها کار احساس خستگی کنم، برای من کار با این بچهها خود زندگی است که با هر کلمه جدیدی که بچهها یاد میگیرند، دریچهای تازه از امید به رویم باز میشود، بهترین صدا برا من، صدای کودکان ناشنوایی است که میکوشند تا به همه بگویند شنواترین هستند، بهترین تصویر برای من تصویری است که کودکان نابینا با آن خدا را وصف میکنند.
کلام آخر باغبان مهربان باغچهبان که با بغضی در گلو و اشک بر زبان جاری میشود: دغدغهام آینده کودکان باغچهبان است که روزها و ماهها را در کنارشان گذراندم، همیشه به فردای آنها میاندیشم، مهم است که نگاهی ویژهتر به آنها داشته باشیم و خودمان را جای والدین این کودکان قرار دهیم، چرا که آنها هم فرزندان همین آب و خاک هستند و نیاز به رشد دارند، پس هر آنچه را که برای کودکان عادی خواستهایم و فراهم کردهایم، را باید برای کودکان با نیازهای ویژه هم فراهم شود تا شاهد پیشرفت چشمگیر آنها نیز باشیم.
گزیدهای از همراهی یک روزه ایمنا با ایران جاوری را میتوانید در اینجا مشاهده کنید.
کد خبر 749636